برباد رفتگان

ساخت وبلاگ

 و تمام پایان های که تو بوده ای پایانی که آغاز نهفته شدن چشمهایت بوده است. مشت های  که پنهان کرد آن چشمان را در هیچ زمانی گره نشده اند و به هنگام دریغ کردن آن چشمان بود که ما به تماشای     پرواز موهایت در باد نشستیم- نشستیم تا مست شویم و باد آواز کلاغ ها را با خود آورد که سر خوشان زیر لب تکرار کردیم "خوشی،خوشی،خوش خبر بلشی" غافل از آن که این باد دگر باد صبا نیست و ما مست بودیم و فکر می کردیم خوشیم- در حالی که کلاغ ها هم به مرگ شان ایمان آورده بودند   در آن چشمان چه چیز را پنهان کرده بودی سقوط  را؟ ویرانی را ؟ مرگ را؟                                                                                                                              مصطفی  تیر 1396                 برباد رفتگان...ادامه مطلب
ما را در سایت برباد رفتگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zemzemh بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:58

  در روزهای غریبش باهم دوست شدیم ایستاده بود از غصه هایش می گفت فلسفه خود را به من می آموخت آرزوهایش را به من یاد آوری می کرد گاهی لبخند میزد گاهی......     دیگر به سراغ من نمی آید هر روز....هرساعت.....هر دقیقه... شایدم هر لحظه... از کنارم می گذرد می رود...   نگاهش که میکنم غریبه تر از لحظه های گذشته است پیریش را حس میکنم جنون آمیز بلند.. بلند ... به خودش فحاشی میکند   از ترس دیدنم در گوشه ای پنها برباد رفتگان...ادامه مطلب
ما را در سایت برباد رفتگان دنبال می کنید

برچسب : آینه, نویسنده : zemzemh بازدید : 10 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 0:24

خستم مثل سالیان قبل به پایان رسیدم .دوباره با یک بن بست خسته از روزای تکراری به هیچ بودنم در این بیداری خستم از خنده های مصنوعی از عرق های سرد روی پیشونی خسته ام از سیگار های بیشمار به نگاه کردنم به عشق بیمار وکسی با من نخواهد بود و اکنون مرا با خود نخواهد برد امروز .و من باز می رقصم من با مرگ می رقصم

برباد رفتگان...
ما را در سایت برباد رفتگان دنبال می کنید

برچسب : خسته, نویسنده : zemzemh بازدید : 18 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 0:24

سربازان سوار بر قطار گذر شادمان فریاد سر می دهند "جنگ تمام شد.......ما برگشتیم.....""   معشوقه ها با جادوی سیمایشان با برق چشمانشان به این انتظار پایان میدهند   بانگ بلندی آمد لبخند به صورت هایشان برای همیشه برگشت گل ها به آسمان رفتند "آمدند.......آمدند..."   گریه شوق معنا پیدا می کند بدن ها بهم گره برباد رفتگان...ادامه مطلب
ما را در سایت برباد رفتگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zemzemh بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 3:12

به سهراب بگویید چشمانم را هزاران بار شستم و دنیا به زیبایی که گفتی نبود ما در بیگانه ترین وضعیت خود هستیم  آنقدر به خودمان بدی کردیم که بدترین  بودن دیگر برایمان معنی ندارد و به این بی تفاوت بودنمان افتخار میکنیم ما گم شدگان زندگی دیگرانیم و در زندگی خودمان گم شده ای نداریم و در  حسرت آرامشی خواهیم برباد رفتگان...ادامه مطلب
ما را در سایت برباد رفتگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zemzemh بازدید : 13 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 21:04

  دنیا هم که ویران بشود حال ویران شده من مرمت نمیشود.حتی اگر گمشده رویات پیدا بشود قلبی شیرین با خود داشته باشد که ببیند که بخند و تو مبهوت مانده ای. مبهوت این رویای گمشده ام. و زمانی کوتاه  طولانی ترین خاطرات را در خود زنده نگه میدارد و زمانی که غیب بشود تو باید خودت را زنده نگه داری.  خوب نمیشود ا برباد رفتگان...ادامه مطلب
ما را در سایت برباد رفتگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zemzemh بازدید : 10 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 21:04